دلنوشته-عاشقانه

یه وبلاگ که میخوام توش متنایی که خودم نوشتم یا متن های زیبای دیگررو بزارم منو همراهی کنید

بی تو ،مهتاب شبی....

 

 

بي تو، مهتاب‌شبي، باز از آن كوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.

 

در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد

باغ صد خاطره خنديد،

عطر صد خاطره پيچيد:

 

يادم آم كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم

پر گشوديم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتيم

ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.

 

تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.

من همه، محو تماشاي نگاهت.

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروريخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

يادم آيد، تو به من گفتي:

-        ” از اين عشق حذر كن!

لحظه‌اي چند بر اين آب نظر كن،

آب، آيينة عشق گذران است،

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،

باش فردا، كه دلت با دگران است!

تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!

 

با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم

سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!

 

روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد،

چون كبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“

 

باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم! “

 

اشكي از شاخه فرو ريخت

مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ...

 

اشك در چشم تو لرزيد،

ماه بر عشق تو خنديد!

 

يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم

پاي در دامن اندوه كشيدم.

نگسستم، نرميدم.

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌هاي دگر هم،

نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...

 

بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم

 

زنده یاد فریدون مشیری

+ نوشته شده در  یک شنبه 19 دی 1395برچسب:,ساعت 1:8  توسط کیمیا 

عید نوروز

(هر روزتان نوروز،نوروزتان پیروز)

 

 

 

عید همه مبارک.

 

 

 

سالی بهتر از 94 داشته باشین .هفت سینتون رو با

 

 

سلامت و سعادت 

 

 

سایه خداو سایه پدر و مادر بپچینید.

 

 

سال خیلی خوبیییییییییییییییییییییییییییییی برای همتون ارزو می کنم

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  پنج شنبه 27 اسفند 1394برچسب:,ساعت 21:35  توسط کیمیا 

غرور .....غیرت

 

زندگی یعنی تویی که جنست از مرد است نه از نر

 

 

 

زندگی یعنی تویی گه رنگت از معرفت است و نه از شر

 

 

 

 

زندگی یعنی داشتن مردی به مردی تو

 

 

 

زندگی یعنی داشت غروری برای غیرت تو

 

 

 

زندگی یعنی غرور من....غیرت تو

 

 

 

و ای کاش...

 

 

 

و ای کاش می دانستیم...

 

 

 

مرد را غیرتش مرد میکند و زن را...عاطفه اش ،زن

 

 

 

و تو ای بانو...

 

 

 

حواست باشد...مرد تو اگر دلش تنهایی می خواست

 

 

 

هیچ گاه شانه های مردانه اش را زیر بار هزارن تعهد

 

خم نمی کرد

 

 

 

تا اشیانه ای بسازد برای تو و با گرمای عشقش...

 

 

 

تو تنهایش مگذار.....

 

 

 

بدان او تکیه گاهی است از جنس غیرت

 

 

 

به او اعتماد کن..عاشق باش و درکش کن

 

 

 

که مرد و غیرتش دنیایی است از جنس بهشت

 

 

 

اگر...به اندازه..همیشه

 

 

و پر از منطق و معرفت و عشق باشد

+ نوشته شده در  چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:غرور ,,,,غیرت,ساعت 11:39  توسط کیمیا 

کبوتر

 کبوتر , با آن پاهای پر اندود


با کاکلی بر سرو طوقی بر گردنش


اوج می گرفت و شاد از آزادی اش


بالا و پایین می رفت در آسمان آبی


بالا , پایین 


صدای بر هم خوردن بالش 


گوشنواز بود و آرام بخش


پرپرپرپر ... پرپرپرپر


کبوتر , بی پروا و گستاخ 


در فرودی بی مهابا و شتابان


با سر , محکم خورد به دیوار سیمانی 


تق ...


تماشایش هم درد داشت


اینکه در اوج آزادی و شادی ضربه ای بخورد به تنت 


ضربه هر چقدر کوچک , عمیق می شود و دردش هر چه قدر کم


بزرگ می شود و کاری تر 


درک درد عمیقش , کار هیچ بیننده و شنونده ای نخواهد بود


اینکه کسی می گوید : 


- می فهمم .


شاید دروغی باشد مصلحطی و ناگزیر


کبوتر با سینه نرمش , فرومی ریزد روی کف داغ آسفالت خیابان 


دو بالش باز و سرش تابیده به عقب


سعی می کند بلند شود , چه تقلای بیهوده ای


ما آدم ها , بعد ضربات اینچنین , که سر و تن روحمان را می کوبد

 

به آسفالت داغ حقیقت های تلخ زندگیمان ,

 


بلند شدنمان افسانه ای بیش نیست ,


چه رسد به کبوتر طوقی دل نازک شکسته بال ...

 


قطره های سرخ و درشت خون , بر پیشانی کوچک و سفید کبوتر 


به شکفتن گل سرخی می مانست در میان سپیدی برف 


چشمانش دو دو می زد 


بالهایش را تاباند و نیمه کاره ایستاد


گردنش تا خورد به عقب


انگار داشت دعا میکرد یا آسمان را به کمک می خواند


عقب عقب رفت 


قطره ای سرخ , داغ تر از تمام داغی های آسفالت کف خیابان 


چکید روی زمین 


تالاپ ....


به گمانم استخوان های کوچک و نازک گردنش , شکسته بودند


بق بقو ... بق بقو


پر از بغض و تسلیم , پر از علامت سئوال 


آسمان هر چقدر که بزرگ هم باشد , باز دیواری هست که بکوباندت به حقیقت تسلیم 


آسمان رویای آدم ها , دیوار ندارد 


اما , لحظه ای که قطره خونی داغ و سرخ , می چکد به روی گونه ها 


تازه می فهمد که از رویا تا واقعیت , دیوار سیمانی سیاهی بیشتر فاصله نیست


گردنت می شکند و قلبت و الماس یکدست هستی ات , همه با هم 


و دانه دانه می چکد , زلال و گرم به روی گونه هایی که زمانی بوسه گاه رویاهایت بود


کبوتر تسلیم آغوش خیابان می شود 


لحظه ای قبل از بستن پلک هایش , تصویر خودش را می بیند بر فراز بی کران آسمان 


شاد و بی پروا و آزاد 


چه می شد اگر دیوار سیاه سیمانی , آرزوهای نافرجامش را به سقوطی همیشگی مبدل نمی ساخت ؟


زندگی همین است 


چه برای من و تو , چه برای کبوتر طوقی


تکان های خفیف اندام سفید کبوتر , نشان از دل کندن سختش از تمام داشته هایش می دهد


عشقش , لانه اش , دانه های روی پشت بام و حوض کوچک خانه قدیمی 


از پرواز تا سقوط همین قدر راه بود که کبوتر رفته بود


ساده و سخت


گربه ای سیاه از جوی آب می خزد بیرون


چشم هایش بدون هیچ جستجویی اندام سفید کبوتر را نشانه می کند


دو قدم نیم خیز و آهسته با سری پایین


و بعد قدم های تند و مملو از شهوت گرسنگی 


همیشه اینطور شروع می شود 


خسته و نحیف و نومید افتاده ای که کسی از در می آید 


با لبخندی و واژه هایی عطر آلود 


تو شکسته ای از رسیدن به بن بست آرزوهایت


و او خوب می فهمد که طعمه ای لذیذ تر از تو برایش پیدا نمی شود 


با اشاره ای کارت تمام است , و هستی ات و هر آنچیزی که داشتی و نداشتی

 
گربه چند لحظه با چشمان دریده اش کبوتر افلیج را می نگرد


کبوتر چند بار در نهایت نومیدی بالهایش را می زند به هم


گربه , می جهد و در آنی , گردن شکسته و باریک کبوتر , میان دندانهای تیزش جا خوش می کند


تمام می شود


گربه با طعمه امروزش می رود به تاریک ترین زیر پل های جوی های متعفن ,


و چند پر سفید به جای می ماند و چند قطره خون خشک


ساعتی بعد هم هیچ 


هیچ هم بر جای نمی ماند


کدام مقصرند ؟


کبوتری که پرواز می کند در آسمان زنده بودنش ؟


یا دیوار سیاهی که رشد کرده از سنگریزه های حقیقت های تلخ فراموش شده ؟


و یا گربه ای که شهوت گرسنگی چشمان عطوفتش را کور کرده است ؟


به راستی که هیچکدامشان 


زندگی , ترکیبی از زشتی ها و زیبایی هاست 

 


که هیچکدامشان دینی به گردن هم نخواهند داشت 


...

+ نوشته شده در  چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 11:35  توسط کیمیا 

من....تو......ماه

 یکی تویی و یکی من...با این ماه که هنوز هم این شهر را

 

 

 

 

 

 

 

تحمل می کند..

 

 

 

.همین سه تا بس است..حتی اگر ماه هم نبود...من قانعم...به

 

 

 

 

 

یک تو و یک من.

 

 

 

 


.مگر میان تو و ماه فرقی هم هست؟!ای کاش بود..آن وقت

 

 

 

 

 

شاید همه چیز جز تو معنایی

 

 

 

 

 


داشت..اما...حالا که ندارد..حالا همه چیز

 

 

 

 

 

تویی..تمام شعرهایی که با عشق میخوانم.

 


 

 


.تمام روزهای خوب..تمام لبخندهای من..تمام گناه های با

 

 

 

 

لذت..تمام زندگی..همه

 


 

 

 

چیز تویی..


 

 

 

چیز دیگری هم اگر جز تو بود.

 

 

 

 

فدای یک تبسمت........


+ نوشته شده در  پنج شنبه 10 دی 1394برچسب:,ساعت 12:45  توسط کیمیا 

 فرش بر رونق بازار حسین می نازد

 

عرش بر جلوه ی رخسار حسین مینازد

 

ابر بر اشک عزادار حسین مینازد

 

قبر شش گوشه به زوار حسین مینازد

 

کربلا هم به علمدار حسین مینازد

 

نه فقط احمد خاتم به حسین مینازد

 

شرفش بس که خدا هم به حسین مینازد

 

 

فرارسیدن عزای حسین فاطمه,ماه عزاداری ماه منیر بنی هاشم

 

یل رشید کربلای حسین بر تمام عاشقانش تسلیت باد

                 لبیک یا حسین

 

+ نوشته شده در  پنج شنبه 30 مهر 1394برچسب:,ساعت 15:37  توسط کیمیا 

 سلام ببخشید یه مدت سرم شلوغه نمیتونم بنویسم دستم به نوشتن نمیره حالم خیلی بده.وقتی برگشتم براتون میگم چرا.  

 

   درگیر جنگ تن به تنم با تنی که نیست                                    

 

   دارم شکست میخورم از دشمنی که نیست                            

   

  با سینه ای که محض دریدن سپر شده                                    

 

    دل میدهم به خنجر اهریمنی که نیست                                  

 

      من شکل سوم تب تنهایی توام                                                

       تصویر کن خطوط مرا خواندنی که نیست

+ نوشته شده در  چهار شنبه 15 مهر 1394برچسب:,ساعت 15:11  توسط کیمیا 

نامرد

         بعضی اوقات در عرض یک دقیقه کل دنیا رو سرت خراب میشه

                

بغض میکنی....اه میکشی...تموم بدنت زیر فشار خرد میشه.....

                            

   سه دقیقه بیشتر تو این حالت نمی مونی.. 

                  

تموم تنت سرد میشه.... به هیچی جز اون فکر نمیکنی....

                     

      گریه ات قطع میشه... بغضت تو با همه دردش فرو میبری...

                       

                     

            کمر راست میکنی و فقط میگی ..

                                    

                            (( خیلی نامردی )) 

+ نوشته شده در  جمعه 30 مرداد 1394برچسب:,ساعت 14:33  توسط کیمیا 

دوست


به خیلیها میگیم “دوست”…

به هرکسی که بتوونیم باهاش بیشتر از یه سلام و یه حال و احوالپرسی ساده حرف بزنیم.

خیلی از این “دوست”ها، دوست نیستن.

همکارن، همکلاسین،فامیل دورن،همسایه ن، یه آشنان

”دوست” اونیه که باهاش رازهای مشترک داری.

اونیه که وقتی دلت گرفت اول از همه شمارهء اونو میگیری.

اونیه که برای قدم زدن انتخابش میکنی.

اونیه که جلوش لازم نیست به چیزی تظاهر کنی.

که اگه دلت گرفت بهش میگی “دلم گریه میخواد!”

اونیه که دستت رو میگیره و میگه “میفهمم”.

که نمیخواد براش توضیح واضحات بدی.

اونیه که سر زده خراب میشی سرش.

نمیگی شاید آمادگی نداشته باشه.

چون مهم نیست.

نه برای اون نه برای تو.

حتی اگر خونه ش خیلی کثیف باشه.

یا سرش خیلی شلوغ باشه.

چون همیشه برای تو وقت داره.

دوست اونیه که همیشه برات گزینهء اوله.

اونیه که بهت سرکوفت نمیزنه.

تحقیرت نمیکنه. بهت نمیخنده…

بقیه یا همکارن، یا همکلاسین، یا فامیل دورن، یا همسایه، یا یه آشنان

همهء اینا رو گفتم که بگم آدما عوض میشن

اما معیار دوستی عوض نمیشه.

برای همین یکی که تا دیروز برات “دوست” بود میشه یه خاطره یا یه همکلاسی قدیمی…

بعد اونی که سالها همکلاسی قدیمیت بود برات میشه “دوست”!


تقدیم به یه دوست عزیزی که خاطرش خیلی برام عزیزه.خیلی دوستش دارم.یه دوست واقعیه.فقط من بی معرفت تنهاش گذاشتم.


+ نوشته شده در  سه شنبه 5 خرداد 1394برچسب:,ساعت 12:19  توسط کیمیا 

به سلامتی

 امشب می خوام یه چند تا سلامتی بگم.بگم که بدونی ارزش این سلامتی ها خیلی بیشتر از اونیه که تو فکرشو کنی.ارزش اینا خیلی زیاده.

به سلامتی خودم که می خوام برات در دل کنم

به سلامتی خودت که پای حرف دلم نشستی

به سلامتی ما که ارزش حرفای همدیگه رو درک می کنیم.

به سلامتی یه عاشق....به سلامتی معشوقش........به سلامتی دو تاشون

به سلانتی یه دختر..به سلامتی دل پاکش..به سلامتی قلبش که قلمرو خودشه..به سلامتی اون دختر

به سلامتی یه پسر.....پسری که نجیبه.به سلامتی نگاه پاکش

به سلمتی یه دختر بچه.....که باباش گفت برمیگردم اما هیچ وقت برنگشت

سلامتی باباش که واسه منو تو جلوی گلوله وایساد

سلامتی مادرش که اشکهاش برای من وتو هدر رفت.به سلامتی عقیدشون

به سلامتی پدرا...........سلامتی دستای زحمتکش...سلامتی قهرمان ما

سلامتی مادرا سلامتی دستاشون که محبت میده.سلامتی شون که به خاطر ما پیر می شن.

سلامتی یه تنها.....سلامتی گوشه ی اتاقش.........سلامتی دل بی کس و کارش......سلامتیش که دلت واسه یه نفره

سلامتی پسری که دستای عشقش و تو دستای رفیقش گذاشت

سلامتی دختری که گریه هاش اگه نباشن دلش از سنگ میشه .....سلامتی دیوار اتاقش گه پر از حرفای نگفته است.

سلامتی عشق و عاشقا ....سلامتیشون که گریه همدمشونه

سلامتی با معرفتاش....سلامتی دوستی که صد سال هم بگذره از یادت نمی ره....سلامتی اش که حرفاش کلید مشکلاته.....سلامتی اون که گاهی وقتا باهم گریه می کردید.

سلامتی با مراماش.....سلامتی اونایی که دروغ نگفتن بهت صاف بودن باهات حتی اگه باهات دشمن بودن.

سلامتی بی معرفتاش..... سلامتی اونا که یه عمر تظهر به دوست داشتنت کردن.اما وقت عمل بد جوری تو پرت زدن

سلامتی دل های خسته..... سلامتی لبخندای زورکی...... سلامتی همه کارایی که ما میکنیم

سلامتی ما معمولیا که نه ارزوی کسی هستیم نه خواسته اشون.

سلامتی بعضی ها که از پشت خنجر می زنن........سلامتی نا رفیق ها سلامتی شون که براشون پایه ی معرفت بودی اما بدجور بی معرفتی کردن.

 

سلامتی دل تنهات ...سلامتی اعتمادت.... که دیگه اصلا و جود نداره ......سلامتی حس عاطفه ات که بدجور ویرون شده......سلامتی نگاه های معنی دارت...... سلامتی لبخند هایی که می زنی ولی غمگینی...... سلامتی نقابت که پشتش مخفی شدی...... سلامتی اون نقاب پر تظاهر

به سلامتی بچه ها.به سلامتی دل هاشون که وسعت دریا رو داره.دل هاشون دریا را خجل میکنه.

سلامتی پاییز .سلامتی غمگینیش.سلامتی برگ های زردش سلامتی زرد بودن هر دومون

سلامتی بهار سلامتی گذر عمرت

سلامتی تابستون.سلامتی گرمای عشقش

سلامتی سفیدی عالم سلامتی زمستون پر برف.

سلامتی بعضی صداها که اوج نیازته

سلامتی بغض هایی که داری و قورت میدی..... سلامتی اشکات که بی خود هدر میرن اما هر دوتاش عمرته.

اما اخر سلامتی هام.....سلامتی تو که حرفمو شنیدی..... سلامتی همه اونایی که گفتم ....سلامتی اونایی که دلم ازشون پره......سلامتی همه ی تنها ها......سلامتی همه اشک و گریه ها.......سلامتی اینا ارزش داره..

حالا بزن به سلامتی کسی که سلامتیش رو گفتم.

سلامتی دل تنهای خودم

+ نوشته شده در  یک شنبه 3 خرداد 1394برچسب:,ساعت 22:42  توسط کیمیا 

شعر

                                    جز نقش تو در نظر نیامد ما را

                                                 جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

                                                                          خواب ارچه خوش امد همه را در عهدت

                                                                                           حقا که به چشم در نیامد ما را

+ نوشته شده در  دو شنبه 28 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 19:43  توسط کیمیا 

ادمک

 ادمک اخر دنیاست بخند                 ادمک مرگ همین جاست بخند


دستخطی که تو را عاشق کرد            شوخی کاغذ ماست بخند


ادمک خر نشوی گریه کنی               کل دنیا سراب است بخند


ان خدایی که بزرگش خواندی          به خدا مثل تو تنهاست بخند

 

+ نوشته شده در  جمعه 25 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 18:52  توسط کیمیا 

پرده های ذهن

 قلبم خالیه خالیه.خالی اما درک نمیکنم چرا انقدر سنگین است.

انگار خالی بودنش به خاطر کنار رفتن پرده های ذهنم است.

پرده هایی که پنهان کرده بودند خیلی چیزها را ولی سنگین بودنش شاید به خاطر

درک ابهاماتیست که پشت پرده های ذهنم خودشان را مخفی کرده بودند

 

نه... شایدم سنگینیش به خاطر درد هایست که سالها پشت پرده های ذهنم زندانی

بودند و حالا یک شبه سر از خاک بیرون اورده ومرا همراه با خودشان مدفدن می کنند

 

این جاست که لبخندها مصنوعی می شود اینجاست که قهوه را تلخ مزه میکنم بدون شیر و شکر

 

اینجاست که دیگر با نگاه کردن به لبخند دیگران لبخند نمی زنم اینجاست که از

شکست دل ها ابایی ندارم.مگر دیگران به فکر تکه های دلم بودندکه به فکر تکه

تکه شدن دلشان باشم؟

 

+ نوشته شده در  جمعه 26 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 20:0  توسط کیمیا 

عاشقانه های من و او

امشب بازهم پستچی پیر محله ما نیومد ..

یا باید خانه مان را عوض کنم ..

یا پستچی را ...

تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟

 

آنقدر به مردم این زمانه

بی اعتمادم که میترسم

هرگاه از شادی به هوا بپرم

زمین را از زیر پایم بکشند...

 

مثل همیشه برای تو می نویسم

تو

به نیت هرکی دوست داری بخوان ...

 

محبت هایت را شمردم !

درست بود

اما این عشقت را پس بگیر ، گوشه ندارد ...

 

حسادت... خساست...

اسمشو هر چی میخوای بزار...

اما باور کن ...

آغوش تو فقط سهم منه

 

هیچکس

جز تو نمیتواند

نجاتم دهد

وقتی انگشتهایم میان

موج موهایت غرق میشود

 

هر فردی بهترین هم که باشد ، اگر زمانی که باید باشد ، نباشد ..

همان بهتر که نباشد ..

 

تو باشی

من قدم به قدم فدایت میشوم. .

 

 

+ نوشته شده در   25 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 18:40  توسط کیمیا 

عاشقانه های من

 

لحظه های با تو بدون

از عمرم حساب نمی شوند

از آخرتم حساب می شوند ، از بهشت

 

 

گاهی آنقدر دلم هوایت را میکند

شک میکنم به اینکه , این دل مال من است یا تو . . .

 

 

از بس خوابت را دیده ام

دیگر نمی گویم "خوابم می آید"

می گویم "یارم می آید"

وعده ی ما همان "رویای همیشگی"

 

 

عاشق که می شوی

لالایی خواندن هم یاد بگیر...

شب های باقی مانده عمرت به این سادگی ها صبح نخواهد شد.

 

  

به روزهای سخت که رسید...

بسیار تفاوت داشت,

آنکس که در روزهای خوب با من...

بسیار تفاهم داشت..!

 

 

+ نوشته شده در   25 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 18:40  توسط کیمیا 

عشق من

 سلام ای کهنه عشق من

که یاد تو چه پابرجاست

سلام بر روی ماه تو

عزیز دل سلام از ماست

تو یک رویای کوتاهی

دعای هر سحرگاهی

شدم خام عشقت چون

مرا اینگونه میخواهی

من آن خاموش خاموشم

که با شادی نمی جوشم

ندارم هیچ گناهی جز

که از تو چشم نمی پوشم

تو غم در شکل اوازی

شکوهه اوج پروازی

ندارم هیچ گناهی جز

که برمن دل نمب یازی

مرا دیوانه میخواهی

زخود بیگانه می خواهی

مرا دلباخته چون مجنون

زمن افسانه میخواهی

شدم بیگانه ی هستی

ز خود بی خودتر از مستی

نگاه کن نگاه کن

شدم انگشت نمای خلق

مرا تو درس عبرت من

بکن حرف مرا باور

نیابی از من عاشق تر

نمی ترسم من از اقرار

گذشت اب از سرم دیگر

+ نوشته شده در  پنج شنبه 24 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 23:4  توسط کیمیا 

بی تو

 بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

                 مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد

                            تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند

                                               سایه در سایه ی ان ثانیه ها خواهم مرد

                                                         گم شدم در قدم دوری چشمان بهار

                                                                                      بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

+ نوشته شده در  پنج شنبه 24 ارديبهشت 1394برچسب:بی تو,ساعت 22:59  توسط کیمیا 

پست ثابت

 

 

 

 سلام دوستای گلم

این یه وبلاگه که توش پره از عاشقانه های من.از تمام تنهایی های من.

دوست داشتم یه جایی باشه که حرفای دلمو بنویسم.خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم.منو لینک کنید تا لینکتون کنم.

 

حرف اخر

 

 

 

دیدی سخت نیست..... تنها بدون من

 

                      دیدی صبح می شود...... شبها بدون من؟

 

            این نبض زندگی 

           

   بی وقفه می زند فرقی نمیکند ...بامن...... بدون من

 

            دیروز گرچه سخت .....امروز هم گذشت

 

       طوری نمی شود

                      فردا بدون من

 

   

 

 

+ نوشته شده در  پنج شنبه 24 ارديبهشت 1398برچسب:پست-ثابت,ساعت 22:42  توسط کیمیا 

یه موقع هایی

 یه موقع هایی هست که دلتپره اما نمی دونی از چی؟چشات خیسه اما نمیدونی برای کی؟

قلبت سنگینی میکنه.این وقتا با خودت میگی چه مرگم شده؟چرا اینطوری میکنم؟

اما.. اعتراف کن.خوب می دونی چت شده دلت تنگه برای همینه قلبت داره بهت فشار میاره

این روزا حس همون موقع ها رو دارم

این روزا گاهی از خودم متنفر مشم.متنفر میشم که یادت میکنم.متنفر که فکرت تو سرم پر میزنه.متنفر میشموقتی دلت واسه اون پر میزنه.واسه اینا متنفر میشم.از خودم از تو از همه چی.

گاهی وقتا دلم میخواد جلوم بودی تمام بی معرفتی هاتو تو سرت میزدم.دوست داشتم اون لحظه رو ببینم خجالت میکشیدی نه؟از بی معرفتیت شرمت میشد نه؟پس ببین من چی کشیدم.

اما نه دلم نمیادهیچ وقت نتونستم که خودم راضی کنم که دلم برات بیاداما نمیشه.دلم همیشه فقط هواتو داره انگار دل من نیست.

میدونی چی واسم سخته؟این که نمیتونم اززندگیم بیرونت کنم این برام زجر اوره کاش میشد بری کاش میشد نشناسمت.میرفتی و من ندیدمت.

با هر بار دیدنت داغ دلم تازه میشه.زخمای چرکی روحم سر باز میکنه.بغض تو گلوم خیمه میزنه اشک تو چشام میشینه ترس میره تو وجودم لرزش میره تو صدام.ببین هر بار دیدنت وجودم رو نابود می کنه پس نباش

برای من که نیودی پس نیاش برای همون هایی باش که از اول براشون بودی و برای من نبودی.

حسرت میخورم.حسرت یک دوست داشتن را جالب است نه؟همه تو را دارند و من حتی یک نفر را هم ندارم.خوش به حالت خوشبحال تمام ان هایی که تو را دارندبدبخت دل بیچاره یمن که تو راندارد.

انقدر خوبی که برای رفتن و امدنت بغض میکنند.خوش به حالت من هیچ گاه تو را نداشتم پس بمان برای همه ی ان ها

 

+ نوشته شده در  چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 23:17  توسط کیمیا